
اینجا کسی حرف حسابت را نمی فهمد
حتی دهانت را به تهمت بارها بستند
اینها که در ظاهر لباس دوست میپوشند
در پشت سر افسوس،با ابلیس هم دستند
اینجا سرت را این جماعت شیره میمالند
بعدش به ریش سادگی های تو میخند ند
هر جا که پای آبروشان در میان باشد
یک جا تمام جرم را پای تو میبند ند
اینجا خیانت میکند مردی که زن دارد
زنها نجابت را حراج کوچه ها کردند
نکبت تمام آدمکها را نجس کرده
امشب خیابانها همه بازیچه دردند
اینجا نمان و خاطراتت را به دار آویز
بسپر تمام شهر را دست فراموشی
حتی من و دستان من درگیر طاعونند
بی من برو از پیکر شبهای خاموشی
بالا بیاور نفرت و بغضی که جا مانده
روی دل بی حرمت این شهر افسرده
بوی تعفن می دهد شهر خیانت ها
شهری که از این آدمکها زخمها خورده
او می رود از شهر من،از شهر طاعونی
دل میکند از نسل آدمهای تکراری
از آدمکهایی که مسخ روح شیطانند
نظرات شما عزیزان:
r00yaj00n 
ساعت12:23---27 آبان 1393
دوري پايان علاقه نيست لطيف ترين غم دنياست!
ازت دورم ولي بيادتم.
r00yaj00n 
ساعت12:20---27 آبان 1393
سلام خوبي متن جالب بود تمام شخصيت ادمها رو نوشتي واقعا ادمها همه پست شدن هيچكس به كسي ديگه اي رحم نميكنه فقط دنبال منافع خودشونن وبس .gif) پاسخ:سلام خوبم ممنون بد نیستم.تشکر که توجه و دیدن میکنی از وبم.
|